سلسله جنبان
لغتنامه دهخدا
سلسله جنبان . [ س ِ س ِ ل َ / ل ِ جُم ْ ](نف مرکب ) آنکه زنجیر را جنباند. (فرهنگ فارسی معین ). سبب و وسیله و باعث و موجب . (ناظم الاطباء). محرک .باعث . سبب . وسیله . (فرهنگ فارسی معین ) :
دولت اگر سلسله جنبان شود
مور تواند که سلیمان شود.
باد بهار سلسله جنبان صحبت است
موج شراب دام پریزاد عشرت است .
|| کفیل . (ناظم الاطباء).
دولت اگر سلسله جنبان شود
مور تواند که سلیمان شود.
باد بهار سلسله جنبان صحبت است
موج شراب دام پریزاد عشرت است .
|| کفیل . (ناظم الاطباء).