سقام
لغتنامه دهخدا
سقام . [ س َ ] (ع اِ) بیماری . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) :
ز سعی و فضل تو داروی ومرهمم باید
که تن رهین سقام است و دل اسیر جراح .
آن کلامت میرهاند از کلام
و آن سقامت میجهاند از سقام .
این طبیبان بدن دانشورند
بر سقام تو ز تو واقف ترند.
ز سعی و فضل تو داروی ومرهمم باید
که تن رهین سقام است و دل اسیر جراح .
آن کلامت میرهاند از کلام
و آن سقامت میجهاند از سقام .
این طبیبان بدن دانشورند
بر سقام تو ز تو واقف ترند.