سعد اصغر
لغتنامه دهخدا
سعد اصغر. [ س َ دِ اَ غ َ ] (اِخ ) در اصطلاح منجمان ستاره ٔ زهره است . (شرفنامه ) :
مقرب ملک شرق و غرب سعدالدین
که ناظرند به وی سعد اصغر و اکبر
چه سعد اصغر و اکبر که مهر و مه خجلند
از او یکی بحمل دیگری به دوپیکر.
بخت پیروز شه روی زمین را بر سپهر
سعد اکبر باد عم و سعد اصغر خال باد.
شعر من فالیست نامش سعد اکبر گر از آنک
راوی من در ثبات از سعد اصغر ساختند.
جفت خاقان اکبر آنکه سپهر
بر سرش سعد اصغر افشانده ست .
مقرب ملک شرق و غرب سعدالدین
که ناظرند به وی سعد اصغر و اکبر
چه سعد اصغر و اکبر که مهر و مه خجلند
از او یکی بحمل دیگری به دوپیکر.
بخت پیروز شه روی زمین را بر سپهر
سعد اکبر باد عم و سعد اصغر خال باد.
شعر من فالیست نامش سعد اکبر گر از آنک
راوی من در ثبات از سعد اصغر ساختند.
جفت خاقان اکبر آنکه سپهر
بر سرش سعد اصغر افشانده ست .