26 فرهنگ

سرکن پرکن

لغت‌نامه دهخدا

سرکن پرکن . [ س َ ک َ پ َ ک َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) جلد و شتاب و سراسیمه مثل دست و پاچه گم کرده و دست و پا گم کرده . (آنندراج ) :
امشب که مرا یار به منزل آمد
از مقدم او مراد حاصل آمد
از دنبالش رقیب افتان خیزان
سرکن پرکن چو مرغ بسمل آمد.

محمدسعید اشرف (از آنندراج ).