سردستی رسیدن
لغتنامه دهخدا
سردستی رسیدن . [ س َ رِ دَ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) در محاوره وقتی گویند که چون کسی راز خود را پنهان کند و یکی از رفیقان او بر آن مطلع شودگویند فلانه سردستی به ما رسید؛ یعنی به نحوی واقف شد که ما را جای انکار نماند. (آنندراج ) :
دستار و دست غیرت دستار خوان او
کز هم زدن به او سردستی رسیده است .
دستار و دست غیرت دستار خوان او
کز هم زدن به او سردستی رسیده است .