سجاوندی کردن
لغتنامه دهخدا
سجاوندی کردن . [ س َ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از منقش کردن . (غیاث ). به شنجرف و آب طلا نوشتن و نوشته شدن آیات قرآنی . (آنندراج ) :
خواهم آن رخ را ز نقش بوسه گل بندی کنم
مصحف رخساره ٔ او را سجاوندی کنم .
|| زبر و زیر گذاردن . علامات سجاوندی را در قرآن بکار بردن . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
خواهم آن رخ را ز نقش بوسه گل بندی کنم
مصحف رخساره ٔ او را سجاوندی کنم .
|| زبر و زیر گذاردن . علامات سجاوندی را در قرآن بکار بردن . رجوع به ماده ٔ قبل شود.