ستیهیدن
لغتنامه دهخدا
ستیهیدن . [ س ِ دَ ] (مص ) ستهیدن . در اوراق مانوی بپارتی «ستی هگ » (نزاع طلب ،ستیزه جو)، ستیهیدن فارسی مشتق از «سته » = ستیغ فارسی است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ستیزه کردن . (برهان ) (اوبهی ) (غیاث ) (آنندراج ). لجاجت کردن . (برهان ) (آنندراج ) :
به آنکس که جانش ز حکمت تهیست
ستیهیدنت مایه ٔ ابلهی است .
چنین داد پاسخ که زفتی ز شاه
ستیهیدن مردم بی گناه .
ز نادان که گفتیم هفت است راه
یکی آنکه خشم آورد بی گناه .
بهفتم که بستیهد اندر دروغ
به بیشرمی اندر بجوید فروغ .
و لجاج و ستیهیدن گرفت که زیادت خواهم . (سندبادنامه ص 290). || سخن ناشنودن و نافرمانی نمودن . || فریاد و شور. (آنندراج ) (برهان ).
به آنکس که جانش ز حکمت تهیست
ستیهیدنت مایه ٔ ابلهی است .
چنین داد پاسخ که زفتی ز شاه
ستیهیدن مردم بی گناه .
ز نادان که گفتیم هفت است راه
یکی آنکه خشم آورد بی گناه .
بهفتم که بستیهد اندر دروغ
به بیشرمی اندر بجوید فروغ .
و لجاج و ستیهیدن گرفت که زیادت خواهم . (سندبادنامه ص 290). || سخن ناشنودن و نافرمانی نمودن . || فریاد و شور. (آنندراج ) (برهان ).