ستیز کردن
لغتنامه دهخدا
ستیز کردن . [ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جدال کردن . لجاج کردن . خصومت . منازعت . نزاع . مناقشه :
چو چیره شدی بی گنه خون مریز
مکن با جهاندار یزدان ستیز.
بهنگام ، کردن ز دشمن گریز
به از با تن خویش کردن ستیز.
یکی کرد بر پادشاهی ستیز
بدشمن سپردش که خونش بریز.
چو چیره شدی بی گنه خون مریز
مکن با جهاندار یزدان ستیز.
بهنگام ، کردن ز دشمن گریز
به از با تن خویش کردن ستیز.
یکی کرد بر پادشاهی ستیز
بدشمن سپردش که خونش بریز.