ستوروار
لغتنامه دهخدا
ستوروار. [ س ُ تورْ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بمانند ستور. همانند ستور :
گشتند ستوروار تا کی
با رود و می و سرود و ساغر.
پنداشتم که دهر چراگاه من شده ست
تا خود ستوروار مر او را چرا شدم .
رجوع به ستور شود.
گشتند ستوروار تا کی
با رود و می و سرود و ساغر.
پنداشتم که دهر چراگاه من شده ست
تا خود ستوروار مر او را چرا شدم .
رجوع به ستور شود.