سترپوش
لغتنامه دهخدا
سترپوش . [ س ِ ] (نف مرکب ) چیزی که ستر عورت بدان کنند. (آنندراج ) :
برفت سایه ٔ درویش و سترپوش غریب
بپوش بار خدایا به عفو ستارش .
یک رنگ شویم تا نماند
این خرقه ٔ سترپوش زنار.
چو گل از هر طرف چاک دگر دارد گریبانم
ز رسوایی چو صحرا سترپوشم نیست دامانم .
برفت سایه ٔ درویش و سترپوش غریب
بپوش بار خدایا به عفو ستارش .
یک رنگ شویم تا نماند
این خرقه ٔ سترپوش زنار.
چو گل از هر طرف چاک دگر دارد گریبانم
ز رسوایی چو صحرا سترپوشم نیست دامانم .