سبک پی
لغتنامه دهخدا
سبک پی . [ س َ ب ُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) تیزرو. تند :
بر اشتران سبک پی همی نهاد سبک
شکارها که بر او تیر برده بود بکار.
این پیرجهانگرد سبک پی بِنَدیده ست
در گردش خود چون تو گرانمایه جوانی .
سبک پی چو یاران بمنزل رسند
نخسبد که واماندگان از پسند.
بت نغمه امشب سبک پی شده
سراسر ره کوچه ٔ نی شده .
بر اشتران سبک پی همی نهاد سبک
شکارها که بر او تیر برده بود بکار.
این پیرجهانگرد سبک پی بِنَدیده ست
در گردش خود چون تو گرانمایه جوانی .
سبک پی چو یاران بمنزل رسند
نخسبد که واماندگان از پسند.
بت نغمه امشب سبک پی شده
سراسر ره کوچه ٔ نی شده .