سبال
لغتنامه دهخدا
سبال . [ س ِ ] (ع اِ)ج ِ سبلة. (دهار) (مهذب الاسماء) (غیاث ) :
به نیم گرده بروبی بریش بیست کنشت
بصد کلیچه سبال تو شو که روب نرفت .
لاف تو ما را بر آتش بر نهاد
کآن سبال چرب تو بر کنده باد.
رجوع به سبلة شود.
به نیم گرده بروبی بریش بیست کنشت
بصد کلیچه سبال تو شو که روب نرفت .
لاف تو ما را بر آتش بر نهاد
کآن سبال چرب تو بر کنده باد.
رجوع به سبلة شود.