سام
لغتنامه دهخدا
سام . (اِخ ) او ارشد اولاد نوح بود که با زوجه ٔ خود در کشتی داخل گشته از هلاک طوفان رهایی یافت و رفتار نیکویی که درباره ٔ پدر بزرگوار خود کرد در سفر پیدایش 9:20 - 27 مذکور است . قوم یهود و آرام و فرس و آشور و عرب از نسل سام میباشند و لغات ایشان را لغات سامیه گویند. (قاموس کتاب مقدس ). پسر نوح است و در عربی نیز بهمین نام خوانند. (برهان ) (آنندراج ). نام پسر نوح است . (غیاث ). نام پسر نوح علیه السلام که بعد از طوفان نوح زنده بود. (شرفنامه ٔ منیری ). نام پسر نوح که پدر عرب است . (منتهی الارب ) :
بی باک و بدخویی که ندانی بگاه خشم
نه نوح را ز سام ونه سام را ز حام .
زین در چو درآیی بدان برون شو
درستر چنین گفت نوح با سام .
بشنو پدرانه ای پسر پندی
این پند که نوح داد سامش را.
کوس جلالش ز شرق و غرب بجنبید
شکر نوالش ز سام و حام برآید.
تو جهان خور چو نوح مشکن از آنک
سام بر خیل حام پیروز است .
و سیوم میانگی گندم گونانند پسرش را سام . (التفهیم بیرونی ص 195). از سام عجم و عرب آمدند سپیدرویان و مردمان . (سبک شناسی ج 1 ص 369).
بی باک و بدخویی که ندانی بگاه خشم
نه نوح را ز سام ونه سام را ز حام .
زین در چو درآیی بدان برون شو
درستر چنین گفت نوح با سام .
بشنو پدرانه ای پسر پندی
این پند که نوح داد سامش را.
کوس جلالش ز شرق و غرب بجنبید
شکر نوالش ز سام و حام برآید.
تو جهان خور چو نوح مشکن از آنک
سام بر خیل حام پیروز است .
و سیوم میانگی گندم گونانند پسرش را سام . (التفهیم بیرونی ص 195). از سام عجم و عرب آمدند سپیدرویان و مردمان . (سبک شناسی ج 1 ص 369).