سازگر
لغتنامه دهخدا
سازگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) موافق . سازگار. سازوار :
ز بخت بد چه طمع کرده ای که سازگر آید
ز گوش کر چه توقع کنی سخن شنوی را.
رجوع به سازگار شود.
ز بخت بد چه طمع کرده ای که سازگر آید
ز گوش کر چه توقع کنی سخن شنوی را.
رجوع به سازگار شود.