زینهارخواری
لغتنامه دهخدا
زینهارخواری . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) خیانت در امانت . غدر. خیانت . (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). خیانت . مقابل زنهارداری . (فرهنگ فارسی معین ). || عهدشکنی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پیمان شکنی . (فرهنگ فارسی معین ) :
دلی دارم بدستت زینهاری
ندید از تو مگر زینهارخواری .
گفت هان وقت بیقراری نیست
شب شب زینهارخواری نیست .
رجوع به زینهارخوار و زنهار و زینهار و ترکیبهای این دو شود.
دلی دارم بدستت زینهاری
ندید از تو مگر زینهارخواری .
گفت هان وقت بیقراری نیست
شب شب زینهارخواری نیست .
رجوع به زینهارخوار و زنهار و زینهار و ترکیبهای این دو شود.