زیست
لغتنامه دهخدا
زیست . (مص مرخم ، اِمص ) اسم از زیستن .اسم مصدر از زیستن . عمل زیستن . حیات . زندگانی . زندگی . عمر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مصدر مرخم از زیستن . زندگی . حیات . (فرهنگ فارسی معین ). زیستن . زندگانی . (ناظم الاطباء). زندگانی . (آنندراج ) :
خاربن عمر تست یعنی زیست
می ندانی ترنجبین تو چیست .
دو نوبت حذر درخور جنگ نیست
یکی روز مرگ و دوم روز زیست .
|| توقف . اقامت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
نهمار در این جا نکند زیست هشیوار.
|| عیش . عیشه . معیشت . معاش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عیش . (ناظم الاطباء).
- تنگی زیست ؛ تنگی معاش . عسرت . ظفف . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
|| بقاء. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
چنانست در مهتری شرط زیست
که هر کهتری را بدانی که کیست .
|| وجود و هستی . (ناظم الاطباء). رجوع به زیستن شود.
خاربن عمر تست یعنی زیست
می ندانی ترنجبین تو چیست .
دو نوبت حذر درخور جنگ نیست
یکی روز مرگ و دوم روز زیست .
|| توقف . اقامت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
نهمار در این جا نکند زیست هشیوار.
|| عیش . عیشه . معیشت . معاش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عیش . (ناظم الاطباء).
- تنگی زیست ؛ تنگی معاش . عسرت . ظفف . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
|| بقاء. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
چنانست در مهتری شرط زیست
که هر کهتری را بدانی که کیست .
|| وجود و هستی . (ناظم الاطباء). رجوع به زیستن شود.