زیرکسار
لغتنامه دهخدا
زیرکسار. [ رَ ] (ص مرکب ) خداوند ادراک و فهم و شعور باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از جهانگیری ). یعنی خداوند فهم ، چه «سار»بمعنی صفت و «سر» هر دو آمده ... (فرهنگ رشیدی ). یعنی خداوند فهم و دانش که در سرش هوش باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ) :
به جود اونرسد دست هیچ زیرکسار
به فضل او نرسد عقل هیچ دانشمند.
چرا این مردم دانای زیرکسار فرزانه
به تیمار و عذاب اندر ابا دولت به پیکار است .
نیاید آسان از هر کسی جهانبانی
اگرچه مرد بود چربدست وزیرکسار.
ازل همیشه و دیمومت و خلود و ابد
میان هر یک چون فرق کرد زیرکسار.
عمر تو زرّیست سرخ و مشک او خاکی است خشک
زر به نرخ خاک دادن کار زیرکسار نیست .
در جهان هیچ آدمی مشناس
بتر از ریش گاو زیرکسار.
آنکه او منصف است و زیرکسار
نشمارد به بازی این گفتار.
در این مقطع به سعدالملک بر نتوان دعا گفتن
که اندر کار خود دانا و زیرکسار و هشیارم .
بزرگزاده و باحشمت است و بادولت
لطیف خلق و جوانمرد و راد و زیرکسار.
هر دو جوید محال ناممکن
هست ممکن که نیست زیرکسار.
طوطی من مرغ زیرکسار من
ترجمان فکرت و اسرار من .
به جود اونرسد دست هیچ زیرکسار
به فضل او نرسد عقل هیچ دانشمند.
چرا این مردم دانای زیرکسار فرزانه
به تیمار و عذاب اندر ابا دولت به پیکار است .
نیاید آسان از هر کسی جهانبانی
اگرچه مرد بود چربدست وزیرکسار.
ازل همیشه و دیمومت و خلود و ابد
میان هر یک چون فرق کرد زیرکسار.
عمر تو زرّیست سرخ و مشک او خاکی است خشک
زر به نرخ خاک دادن کار زیرکسار نیست .
در جهان هیچ آدمی مشناس
بتر از ریش گاو زیرکسار.
آنکه او منصف است و زیرکسار
نشمارد به بازی این گفتار.
در این مقطع به سعدالملک بر نتوان دعا گفتن
که اندر کار خود دانا و زیرکسار و هشیارم .
بزرگزاده و باحشمت است و بادولت
لطیف خلق و جوانمرد و راد و زیرکسار.
هر دو جوید محال ناممکن
هست ممکن که نیست زیرکسار.
طوطی من مرغ زیرکسار من
ترجمان فکرت و اسرار من .