زواری
لغتنامه دهخدا
زواری . [ زَ ] (حامص ) بیمارداری . پرستاری بیمار. شغل زَوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خدمت . (از فهرست ولف ) :
یکی دختری از نژاد کیان
زبهر زواریش بسته میان .
بدو گفت اینک ترا خان و مان
زواری بر این بسته تا جاودان .
رجوع به زَوار شود.
یکی دختری از نژاد کیان
زبهر زواریش بسته میان .
بدو گفت اینک ترا خان و مان
زواری بر این بسته تا جاودان .
رجوع به زَوار شود.