زهار
لغتنامه دهخدا
زهار. [ زِ ] (اِ) شرمگاه را گویند که موضع فرج و ذکر باشد. (برهان ). شرمگاه را گویند که باید پوشید و آن پوشیده را بعربی ستر عورت گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). فرج زن و ذکر مرد. (غیاث ). پایین تر از شکم وشرمگاه و موضع فرج و ذکر و مثانه . (ناظم الاطباء). آلت تناسل مرد یا زن و حوالی آن که موی از آن روید. شرمگاه . (فرهنگ فارسی معین ). رکب . برآمدگی پشت آلت مردان و زنان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
برون شدند سحرگه ز خانه مهمانانش
زهارها شده پرگوه و خایه هاشده غر.
به لگد ناف و زهار همه از بن ببرید
که از ایشان به تن اندر شده بودش غضبی .
خواست که وی را بزند خویشتن را از زین برداشت میان زره پیش زهارش پیدا شد،ترکمانی ناگاه تیری انداخت آنجا رسید وی بر جای بایستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 447).
سنگ را آب بردمد ز شکم
آب را سنگ درفتد به زهار.
لایق ذِکر و نماز است این ذَکَر
وین چنین ران و زهار پرقذر.
برای بوسه دادن بر زهارش
لبی گردیده هر چین عذارش .
- پشت زهار ؛ پایین تر شکم که مثانه در آنجا واقع است . (ناظم الاطباء).
- موی زهار ؛ موهای گرداگرد شرمگاه . (ناظم الاطباء). موهایی که روی زهار روید.
|| سوراخی در سنگ و غیره که آب از آن برآید. (غیاث ) (آنندراج ).
برون شدند سحرگه ز خانه مهمانانش
زهارها شده پرگوه و خایه هاشده غر.
به لگد ناف و زهار همه از بن ببرید
که از ایشان به تن اندر شده بودش غضبی .
خواست که وی را بزند خویشتن را از زین برداشت میان زره پیش زهارش پیدا شد،ترکمانی ناگاه تیری انداخت آنجا رسید وی بر جای بایستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 447).
سنگ را آب بردمد ز شکم
آب را سنگ درفتد به زهار.
لایق ذِکر و نماز است این ذَکَر
وین چنین ران و زهار پرقذر.
برای بوسه دادن بر زهارش
لبی گردیده هر چین عذارش .
- پشت زهار ؛ پایین تر شکم که مثانه در آنجا واقع است . (ناظم الاطباء).
- موی زهار ؛ موهای گرداگرد شرمگاه . (ناظم الاطباء). موهایی که روی زهار روید.
|| سوراخی در سنگ و غیره که آب از آن برآید. (غیاث ) (آنندراج ).