زرقاء
لغتنامه دهخدا
زرقاء. [ زَ ] (اِخ ) زنی بود از قبیله ٔ جدیس که در سه روزه راه می دید. (منتهی الارب ). نام زنی خاص از عرب که به تیزی بصر ضرب المثل است . گویند که زرقاء از یک روزه راه سوار را می دید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حذام الجدیسیة. (اقرب الموارد). زنی عرب از قبیله ٔ جدیس در عهد جاهلیت . وی مشهور به زرقاءالیمامةو بسیار تیزبین بود، چنانکه در عرب مثلی است : ابصر من زرقاء. (فرهنگ فارسی معین ). زرقاءالیمامة؛ زنی که از سه روزه راه میدید... (منتهی الارب ) :
ای خداوندی که گر روی تو اعمی بنگرد
از فروغ روی تو بیناتر از زرقا شود.
عزم او تیزرو بسان قضاء
حزم او دوربین تر از زرقاء.
چشم زرقاء را کشیده کحل غیب
هم بنور غیب بینا دیده ام .
رجوع به تاریخ جهانگشای ج 1 ص 78 و حبیب السیر و عقدالفرید ج 3 ص 10 و 11 شود.
ای خداوندی که گر روی تو اعمی بنگرد
از فروغ روی تو بیناتر از زرقا شود.
عزم او تیزرو بسان قضاء
حزم او دوربین تر از زرقاء.
چشم زرقاء را کشیده کحل غیب
هم بنور غیب بینا دیده ام .
رجوع به تاریخ جهانگشای ج 1 ص 78 و حبیب السیر و عقدالفرید ج 3 ص 10 و 11 شود.