زراندوده
لغتنامه دهخدا
زراندوده . [ زَ اَ دو دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زرنگار شده و اندوده شده ٔ از زر. (ناظم الاطباء). مذهب :
شبستان گورش دراندوده دید
که وقتی سرایش زراندوده دید.
رجوع به زراندود ودیگر ترکیبهای آن شود. || به مجاز، حیله گران . مکار. نادرست :
زراندودگان را بر آتش برند
پدید آید آنگه که مس یا زرند.
شبستان گورش دراندوده دید
که وقتی سرایش زراندوده دید.
رجوع به زراندود ودیگر ترکیبهای آن شود. || به مجاز، حیله گران . مکار. نادرست :
زراندودگان را بر آتش برند
پدید آید آنگه که مس یا زرند.