زبان زدن
لغتنامه دهخدا
زبان زدن . [ زَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از حرف زدن و سخن گفتن باشد. (فرهنگ رشیدی ). کنایه از سخن گفتن باشد. (آنندراج ) :
اگر خواهی سخن گویی سخن بشنو سخن بشنو
زبان آنکس تواند زد که اول گوش گردد او.
اگر خواهی سخن گویی سخن بشنو سخن بشنو
زبان آنکس تواند زد که اول گوش گردد او.