روی پیچیدن
لغتنامه دهخدا
روی پیچیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) روی برگرداندن . روی گردان شدن . اعراض کردن :
من از تو روی نپیچم گرَم بیازاری .
من از تو روی نپیچم که شرط عشق آن است
که روی در غرض و پشت بر سلام کنند.
من از تو روی نپیچم گرَم بیازاری .
من از تو روی نپیچم که شرط عشق آن است
که روی در غرض و پشت بر سلام کنند.