روم
لغتنامه دهخدا
روم . (اِخ ) رُم . در تداول مورخان اسلامی شهر پایتخت ایتالیا ومقر پاپ واقع در کنار رود تیبریس که 1178000تن جمعیت دارد. (ناظم الاطباء). نام پایتخت کشور ایطالیا که در قدیم پایتخت رومیان بوده است . این کلمه را بجای کلمه ٔ رُم که نام شهر کرسی کشور ایتالیاست و توسعاً به تمام آن کشور اطلاق می شده است به کار برده اند اما در اصطلاح مسلمین و مورخان اسلامی مراد از روم آسیای صغیر و توابع آن است بدین توضیح که دولتهای جمهوری و امپراطوری روم چون وسعت پیدا کرد و تا حدود آسیای صغیر مسخر آنان شد از قرن پنجم میلادی به این طرف منقسم به غربی و شرقی شد غربی همان ایتالیا بود به پایتختی شهر رم و شرقی آسیای صغیر به پایتختی استانبول ، بدین مناسبت آن قسمتهای آسیای صغیر و استانبول را حتی بعد از ورود سلجوقیان و ترکان هم روم و رومیه می گفتندچنانکه مولانا جلال الدین بلخی را به مناسبت اقامت درلارنده و قونیه ٔ آسیای صغیر رومی نام دادند. بیزانس نام خود قسطنطنیه بوده است بعد بر همه ٔ مملکت روم (آسیای صغیر) اطلاق شد. (از یادداشت مؤلف ). در حدودالعالم مشخصات و حدود روم قدیم به تفصیل آمده که خلاصه ٔ آن چنین است : حدود: از خاور به ارمینیه و سریر والان .از جنوب : حدود شام و دریای مدیترانه و حدود اندلس . از باختر: دریای اوقیانوس مغربی . از شمال : ویرانی شمال و حدود صقلاب و برجا و دریای خزران . این کشور دارای شهرها و دهها و آبادیهای پرنعمت و دریایکها و کوهها و حصارها و قلعه ها و جمعاً دارای چهارده ناحیه است سه ناحیه پس از خلیج قسطنطنیه و یازده ناحیه در خاور خلیج . قسطنطنیه پایتخت روم است و ناحیت دیگر مقدونیه است که اسکندر از آنجاست . در گذشته در روم شهر زیاد بود ولی اکنون ده فراوان است -انتهی :
یکی روم و خاور دگر ترک و چین
سوم دشت گردان ایران زمین .
که میرین شیران سرافراز روم
ز گرگ دلاور تهی کرد بوم .
به گور تنگ سپارد ترا دهان فراخ
اگرت مملکت از حد روم تا خزر است .
تا روم ز هند لاجرم شاها
گیتی همه زیر باج و سا کردی .
ابر شد نقاش چین و باد شد عطار روم
باغ شد ایوان نور و راغ شد دریای گنگ .
شاه را سر سبز باد و تن جوان تا هرزمان
شاعران آیندش از اقصای روم و حد چین .
با یکدیگر مشغول شوند و به روم و یونان نپردازند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 73).
گر روم بدو سپاری و گر ترک
شاهنشه ری کنی غلامش را.
روز و شب را که به اصل از حبش و روم آرند
پیش خاتون عرب جوهر و لالا بینند.
چه باید رفت تا روم از سر ذل
عظیم الروم عزالدوله اینجا.
وگر حرمت ندارندم به ابخاز
کنم زآنجا به راه روم مبدا.
خفچاق و روس رسمی ابخاز و روم ذمی
ذمی هزار فرقه رسمی هزار لشکر.
من آن روم سالار تازی هشم
که چون دشنه ٔ صبح زنگی کشم .
در سفر گر روم بینی یا ختن
از دل تو کی رود حب الوطن .
ای موی تو شاه زنگ و رویت مه روم
شاهی و مهی حسن ترا گشته رسوم
گفتم که غلام هر دوام گفتی نه
یا زنگی زنگ باش یا رومی روم .
و رجوع به رُم شود.
- بحر روم ؛ بحرالروم . دریای روم . (یادداشت مؤلف ). مدیترانه . (ناظم الاطباء) :
وز بهر خز و بز و خورشهای چرب و نرم
گاهی به بحررومی و گاهی به کوه غور.
و رجوع به بحر روم و مدیترانه و ترکیب دریای روم شود.
- دریای روم ؛ بحرالروم . بحرالمتوسط. بحرالابیض المتوسط. دریای مدیترانه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مدیترانه شود.
- دیبای روم ؛ نوعی دیبا که از روم قدیم می آورده اند : بر در هر دکان طوایف بغداد و خزهای کوفه و دیبای روم . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 53).
- روم پرور ؛ پرورنده ٔ روم ، یعنی سرزمین سفیدپوستان و مردم سفیدپوست . پرورنده ٔ سپیدروی و سپیدپوست :
ای چاوش سپید تو هم خادم سیاه
خورشید روم پرور و ماه حبش نگار.
- روم ستاننده ؛ گیرنده ٔ کشور روم :
سلطنت اورنگ خلافت سریر
روم ستاننده ٔ ابخازگیر.
- روم و حبش ؛ روزگار و عالم به اعتبار روز و شب یا سپیدی روز و سیاهی شب . (از ناظم الاطباء).
- روم وزنگ ؛ کشور روم و مملکت زنگبار یا مردم آن دو. مجازاً، سپیدی و سیاهی :
برآمیخته لشکر روم و زنگ
سپید و سیه چون گراز دورنگ .
- سپاه روم ؛ کنایه از روز است :
چو شاهنشاه صبح آمد بر اورنگ
سپاه روم زد بر لشکر زنگ .
و رجوع به کتابهای تاریخی و جغرافیایی و فرهنگهای اعلام و ماده ٔ بیزانس شود.
|| در تداول شعرا مقابل زنگ و حبش . (یادداشت مؤلف ). سپید. سپیدپوست در مقابل سیاه و سیاه پوست .
- امثال :
یا زنگی زنگ یا رومی روم .
|| علاوه بر معنی معروف مدتها به معنی دولت عثمانی متداول بوده است . چه ، این دولت مانند جانشین روم شرقی استانبول را پایتخت داشت و بیش و کم متصرفات روم شرقی را نیز متصرف بود گاه از آن مملکت ترکیه ٔ قدیم اراده کنند. (یادداشت مؤلف ). || گاه روم گویند و از آن یونان اراده کند. (یادداشت مؤلف ).
یکی روم و خاور دگر ترک و چین
سوم دشت گردان ایران زمین .
که میرین شیران سرافراز روم
ز گرگ دلاور تهی کرد بوم .
به گور تنگ سپارد ترا دهان فراخ
اگرت مملکت از حد روم تا خزر است .
تا روم ز هند لاجرم شاها
گیتی همه زیر باج و سا کردی .
ابر شد نقاش چین و باد شد عطار روم
باغ شد ایوان نور و راغ شد دریای گنگ .
شاه را سر سبز باد و تن جوان تا هرزمان
شاعران آیندش از اقصای روم و حد چین .
با یکدیگر مشغول شوند و به روم و یونان نپردازند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 73).
گر روم بدو سپاری و گر ترک
شاهنشه ری کنی غلامش را.
روز و شب را که به اصل از حبش و روم آرند
پیش خاتون عرب جوهر و لالا بینند.
چه باید رفت تا روم از سر ذل
عظیم الروم عزالدوله اینجا.
وگر حرمت ندارندم به ابخاز
کنم زآنجا به راه روم مبدا.
خفچاق و روس رسمی ابخاز و روم ذمی
ذمی هزار فرقه رسمی هزار لشکر.
من آن روم سالار تازی هشم
که چون دشنه ٔ صبح زنگی کشم .
در سفر گر روم بینی یا ختن
از دل تو کی رود حب الوطن .
ای موی تو شاه زنگ و رویت مه روم
شاهی و مهی حسن ترا گشته رسوم
گفتم که غلام هر دوام گفتی نه
یا زنگی زنگ باش یا رومی روم .
و رجوع به رُم شود.
- بحر روم ؛ بحرالروم . دریای روم . (یادداشت مؤلف ). مدیترانه . (ناظم الاطباء) :
وز بهر خز و بز و خورشهای چرب و نرم
گاهی به بحررومی و گاهی به کوه غور.
و رجوع به بحر روم و مدیترانه و ترکیب دریای روم شود.
- دریای روم ؛ بحرالروم . بحرالمتوسط. بحرالابیض المتوسط. دریای مدیترانه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مدیترانه شود.
- دیبای روم ؛ نوعی دیبا که از روم قدیم می آورده اند : بر در هر دکان طوایف بغداد و خزهای کوفه و دیبای روم . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 53).
- روم پرور ؛ پرورنده ٔ روم ، یعنی سرزمین سفیدپوستان و مردم سفیدپوست . پرورنده ٔ سپیدروی و سپیدپوست :
ای چاوش سپید تو هم خادم سیاه
خورشید روم پرور و ماه حبش نگار.
- روم ستاننده ؛ گیرنده ٔ کشور روم :
سلطنت اورنگ خلافت سریر
روم ستاننده ٔ ابخازگیر.
- روم و حبش ؛ روزگار و عالم به اعتبار روز و شب یا سپیدی روز و سیاهی شب . (از ناظم الاطباء).
- روم وزنگ ؛ کشور روم و مملکت زنگبار یا مردم آن دو. مجازاً، سپیدی و سیاهی :
برآمیخته لشکر روم و زنگ
سپید و سیه چون گراز دورنگ .
- سپاه روم ؛ کنایه از روز است :
چو شاهنشاه صبح آمد بر اورنگ
سپاه روم زد بر لشکر زنگ .
و رجوع به کتابهای تاریخی و جغرافیایی و فرهنگهای اعلام و ماده ٔ بیزانس شود.
|| در تداول شعرا مقابل زنگ و حبش . (یادداشت مؤلف ). سپید. سپیدپوست در مقابل سیاه و سیاه پوست .
- امثال :
یا زنگی زنگ یا رومی روم .
|| علاوه بر معنی معروف مدتها به معنی دولت عثمانی متداول بوده است . چه ، این دولت مانند جانشین روم شرقی استانبول را پایتخت داشت و بیش و کم متصرفات روم شرقی را نیز متصرف بود گاه از آن مملکت ترکیه ٔ قدیم اراده کنند. (یادداشت مؤلف ). || گاه روم گویند و از آن یونان اراده کند. (یادداشت مؤلف ).