روضه گاه
لغتنامه دهخدا
روضه گاه . [ رَ ض ِ / ض َ ] (اِ مرکب ) ظاهراً جایگاه سبزه و چمن . باغستان . چمنزار :
بود در روضه گاه آن بستان
چمنی بر کنار سروستان .
روضه گاهی چو صد نگار در او
سرو و شمشاد بیشمار در او.
چشم او را که مهر مازاغ است .
روضه گاه برون این باغ است .
|| مقبره . گور :
از کوه درآمدی چو سیلی
رفتی سوی روضه گاه لیلی .
کردند چنانکه داشت راهی
بر تربت هر دو روضه گاهی .
بود در روضه گاه آن بستان
چمنی بر کنار سروستان .
روضه گاهی چو صد نگار در او
سرو و شمشاد بیشمار در او.
چشم او را که مهر مازاغ است .
روضه گاه برون این باغ است .
|| مقبره . گور :
از کوه درآمدی چو سیلی
رفتی سوی روضه گاه لیلی .
کردند چنانکه داشت راهی
بر تربت هر دو روضه گاهی .