روز میدان
لغتنامه دهخدا
روز میدان . [ زِ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز جنگ .(از آنندراج ). بمجاز روز نبرد و پیکار :
اسب لاغرمیان بکار آید
روز میدان نه گاو پرواری .
صحبت ناعاقلان در خاک و خونی میکشد
اسب کاهل مرد را در روز میدان دشمن است .
اسب لاغرمیان بکار آید
روز میدان نه گاو پرواری .
صحبت ناعاقلان در خاک و خونی میکشد
اسب کاهل مرد را در روز میدان دشمن است .