روح قدسی
لغتنامه دهخدا
روح قدسی . [ ح ِ ق ُ ](اِخ ) جبرئیل . (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). || روح فرشتگی در برابر روح حیوانی :
دردسر دادیم حضرت را و حضرت روح قدس
روح قدسی دردسرها برنتابد بیش از این .
چون همه روحانیان روح قدسی عاجزند
چون بدانی تو بدین رای رزین تبریز را.
بشیراز آی و فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش .
رجوع به روح قدس و روح القدس و «روح » و جبرئیل شود.
دردسر دادیم حضرت را و حضرت روح قدس
روح قدسی دردسرها برنتابد بیش از این .
چون همه روحانیان روح قدسی عاجزند
چون بدانی تو بدین رای رزین تبریز را.
بشیراز آی و فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش .
رجوع به روح قدس و روح القدس و «روح » و جبرئیل شود.