رهین گشتن
لغتنامه دهخدا
رهین گشتن . [ رَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مرهون شدن . در گرو بودن . مدیون شدن :
ای به فضل تو امامان جهان گشته مقر
ای به شکر تو بزرگان جهان گشته رهین .
کدام کس که نه او را به طبع گشت رهی
کدام دل که نه او را به مهر گشت رهین .
گیتی او را بجان رهین گشتی
دولت او را بطوع رام شدی .
قضا مساعد او و قدر مسخر او
یکی چو گشته رهین و یکی چو گشته اسیر.
ای به فضل تو امامان جهان گشته مقر
ای به شکر تو بزرگان جهان گشته رهین .
کدام کس که نه او را به طبع گشت رهی
کدام دل که نه او را به مهر گشت رهین .
گیتی او را بجان رهین گشتی
دولت او را بطوع رام شدی .
قضا مساعد او و قدر مسخر او
یکی چو گشته رهین و یکی چو گشته اسیر.