رهنمایی
لغتنامه دهخدا
رهنمایی . [ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (حامص مرکب ) راهنمائی . هدایت و دلالت و ارشاد. (ناظم الاطباء). راهنمایی . رهنمونی . راهنمونی . (یادداشت مؤلف ) :
چه طرفها که نبستم ز رهنمایی دل
دلیل رهزن من مست خواب و راه خطیر.
گمراه و سخن ز رهنمایی
در ده نه و لاف کدخدایی .
- رهنمایی کردن ؛ ارشاد. هدایت :
سخن ار دل شکن نباشد و سخت
رهنمایی کجا کند سوی بخت .
رجوع به رهنمای و راهنمایی شود.
چه طرفها که نبستم ز رهنمایی دل
دلیل رهزن من مست خواب و راه خطیر.
گمراه و سخن ز رهنمایی
در ده نه و لاف کدخدایی .
- رهنمایی کردن ؛ ارشاد. هدایت :
سخن ار دل شکن نباشد و سخت
رهنمایی کجا کند سوی بخت .
رجوع به رهنمای و راهنمایی شود.