ره یافتن
لغتنامه دهخدا
ره یافتن . [ رَه ْ ت َ ] (مص مرکب ) راه یافتن . نفوذ یافتن . پی بردن . رخنه کردن . (یادداشت مؤلف ) :
از نام به نامدار ره یابد
چون عاقل تیزهش بود جویا.
کمی و فزونی درو ره نیابد
که بد ز اعتدال مصور مصور.
رجوع به راه یافتن در همه ٔ معانی شود.
از نام به نامدار ره یابد
چون عاقل تیزهش بود جویا.
کمی و فزونی درو ره نیابد
که بد ز اعتدال مصور مصور.
رجوع به راه یافتن در همه ٔ معانی شود.