رقم
لغتنامه دهخدا
رقم . [ رَ ق َ ] (ع اِ) یا رَقِم . بلا و سختی . (ناظم الاطباء). سختی و بلا. (از منتهی الارب ). سختی . (مهذب الاسماء). || روزی است از روزهای تازیان . (ناظم الاطباء). یوم الرَقَم یا یوم الرَقم روزی است از روزهای عرب . (منتهی الارب ). رجوع به رَقم شود. || (ص ) کثیر و بسیار: جاء بالرقم ؛ بسیار آورد. (از اقرب الموارد). (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || (اِ) به معنی علامت به سکون «قاف » است ولی معمولاً آن را مفتوح خوانند و در نظم نیز بفتح قاف شایع است . (از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 5 از محیط المحیط). نقش . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). اثر. نشان . نقش . علامت . (یادداشت مؤلف ). نشان . ج ، ارقام . (مهذب الاسماء) :
در گنج بگشاد چندی درم
که دیدی برو بر ز هرمز رقم .
ده انگشت برسان سیمین قلم
برو کرده از غالیه صد رقم .
بر دم هر طاوسی صد قمر و سی قمر
بر پر هر کبککی نه رقم و ده رقم .
همیشه تا زعدد در عقود هست نشان
همیشه تا ز طمع بر طبایع است رقم .
بر چشم من آن ماه جهانسوز رقم بود
بر عشق من آن ماه روانسوز گوا بود.
این هفت نقطه یک رقمند از خط کفش
وآن نه صحیفه یک ورق از دفتر سخاش .
از خانه ٔ مار آید زنبور عسل بیرون
گر یک رقم همت بر مار کشد عدلش .
یافته در خطه ٔ صاحبدلی
سکه ٔ نامش رقم عادلی .
مهر تو نگار سروقامت
بر من رقم است تا قیامت .
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ٔ ما پیدا بود.
نام حافظ رقم نیک پذیرقت ولی
پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست .
|| نقش و علامتی که تاجر روی پارچه و لباس می نویسد برای تعیین ارزش آن .
- بیع برقم ؛ آن است که فروشنده می گوید: «این پارچه را برقم آن فروختم » و فروشنده می گوید: «قبول کردم »، اگر بی آنکه مقدار آن را بداند قبول کند معامله باطل است ولی اگر خریدار مقدار آن [قیمت ] را بداند بیع جایز است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- رقم برزدن ؛ نوشتن بهای جنس بر روی آن : بیاعان معتمد باشند که قیمت عدل بر آن نهند و رقم برزنند و به غربا فروشند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 146).
|| حساب . (ناظم الاطباء).
- اهل رقم ؛ عالم و واقف بر حساب . (ناظم الاطباء).
- علم رقم ؛ علم حساب . (ناظم الاطباء).
- || عدد. (ناظم الاطباء). شمار. عدد. هریک از اعداد نهگانه ٔ هندسی ؛ ارقام هندسی .هر یک از صورشمار چون 1 و 2 و 3 و جز آن . (یادداشت مؤلف ) :
بدخواه تو بر سکنه ٔ این تخته ٔ خاکی
صفری است که بیشی ندهد هیچ رقم را.
حاصل عمر تو بود یک رقم کام
آن رقم از دفتر شمار تو کم شد.
درجی در رقم شود مرفوع
چون دقایق رسد به شصت آخر.
الحق ازآحاد ملک خصم تو صفر است و بس
گرچه رود در حساب هیچ بود در رقم .
رجوع رَقم در این معنی شود. || پیکر. (لغات فرهنگستان ). مرتبه ای از مراتب عدد. صورت یک عدد چون 2 که یک رقم و 110 که سه رقم و 1252 که چهار رقم است . (یادداشت مؤلف ). || هر یک از اقلام و هر یک از ریزهای سیاهه و صورتی . قلم : این سیاهه پنجاه رقم است . (یادداشت مؤلف ). || نوع و جنس . (ناظم الاطباء). در تداول فارسی قسم . نوع . گونه : در آذربایجان هشتاد رقم انگور هست . چند رقم کاغذ هست . دو رقم لپه هست . (یادداشت مؤلف ). || نوشته و خط. (ناظم الاطباء). نوشته و با لفظ انداختن و کردن و دادن و زدن و نوشتن و کشیدن و راندن و شدن و خوردن و پذیرفتن و شکستن و ریختن و فشاندن و چکیدن و زدودن و کافتن مستعمل است و بدیع و خوش و مسکین و جواهر و زرین و پریشان از صفات اوست . (آنندراج ) :
بخت سوی تو نامه ای ننوشت
که رقم عبده نمی دارد.
گر نباشد یاری حبر و قلم
کی فتد بر روی کاغذها رقم .
که ملک و دولت ضحاک بیگنه آزار
نماند و تا به قیامت برو بماند رقم .
زایچه ٔ حکم و توقیع راز
نیست مگر این رقم جان نواز.
آویخته ام از طرف کعبه رقم را
یعنی که صلایی است عرب را و عجم را.
- رقم اول ؛ عرش . (ناظم الاطباء). کنایه از عرش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
ره رفته تا خط رقم اول از خطر
پی برده تا سرادق اعلی هم از علا.
- || کنایه از نور محمدی است . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ).
- رقم بطلان برگفته ای کشیدن ؛ باطل کردن آن . بی اعتبار ساختن آن . (از یادداشت مؤلف ).
- رقم پرور ؛ نویسنده و محرر. (آنندراج ). رجوع به رقم زن و ترکیب رقم طراز شود.
- رقم سنج ؛ نویسنده و محرر.(آنندراج ).
- رقم سنجی ؛ شغل و عمل رقم سنج . نویسندگی :
هنگام رقم سنجی احکام کواکب
برجیس نهد محبره در پیش دبیرم .
- رقم طراز ؛ نویسنده و محرر. (آنندراج ). رجوع به ترکیب رقم سنج و رقم کار شود.
- رقم گردیدن ؛ نوشته شدن :
توخواهی نیک وخواهی بدکن امروز ای پسر اینجا
عمل گر بد بود ور نیک بر عالم رقم گردد.
- قلم سعادت رقم ؛ کلک فرخنده و درست نویس . (ناظم الاطباء).
|| امضاء. (ناظم الاطباء) : ... بعد از تصدیق و تجویز عالیجاه قورچی باشی به رقم وزیر دیوان اعلی رسیده تنخواه بازیافت ... می شده . (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 7) تیول و مواجب همه ساله و براتی و انعام قاطبه ٔ غلامان بعد از تجویز عالیجاه مشار الیه به رقم عالیجاه وزیر دیوان اعلی رسیده تنخواه بازیافت ...می شده . (تذکرة الملوک ص 708). تیول و همه سله و مواجب براتی .... به رقم عالیجاه وزیر دیوان اعلی رسیده تنخواه بازیافت و خدمت مین باشیگری تفنگچیان و ... به رقم وزیر دیوان اعلی رسیده باشد شفقت و رقم اشرف صادر می گردد. (تذکرة الملوک ص 9). || امضاء نقاش ذیل تصویر اختصاصاً: این تصویر رقم علیرضای عباسی دارد؛ یعنی : امضاء او را بعلامت نقاش تصویر بودن دارد. || نقاشی . صورتگری . (از یادداشت مؤلف ) :
به خوبان گفت کآن صورت بیارید
که کرده ست این رقم پنهان مدارید.
|| نوشته و مکتوب امضأشده و علامت گذاشته شده . || فرمان پادشاه . (ناظم الاطباء). فرامین سلاطین را نیز گویند چه در آن نشان وزراء و مستوفیان همه می باید. (لغت محلی شوشتر). در تداول عامه ، امر. فرمان . حکم . دستخط. فرمان شاه . مثل : رقم رمق می خواهد [یعنی فرمان قوت ضرور دارد]. (یادداشت مؤلف ) :
وین رمقی کز رقمش مانده هست
از ظل خورشید سپهرآستان .
اگر رقم بالمشافهه صادر نشده باشد و ریش سفیدان هر طبقه عرض نموده باشند مادام که تعلیقه ٔ وزیراعظم نرسد رقم خدمت ملازمت داده نمی شود و اگر رقمی به رساله ٔ احدی از مقربان نوشته شود مادام که ضمن رقم به مهر وزیر اعظم نرسد به مهرمهرآثار مزین نمی گردد.(تذکرة الملوک ص 8). .... به رقم وزیر دیوان اعلی رسیده باشد شفقت و رقم اشرف صادر می گردد. (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 9).... اگر عالیجاه وزیر اعظم ممضی دارد رقم صادر می گردد. (تذکرةالملوک ص 8). چنانچه صاحبان مناصب رقم منصب خود را بجهت مدافعه ٔ رسوم مقرره به مهرداران نمی داده اند... رسوم مستمران خود را اخذ نمی نموده اند. (تذکرةالملوک ص 26). بی رقم قوشچی باشی است . (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 486). || حکم و فرمان شاهزادگان . || وجه و مرتبه . || بیان و وصف . || طریق و روش و طرز و رسم و قاعده . (ناظم الاطباء).
در گنج بگشاد چندی درم
که دیدی برو بر ز هرمز رقم .
ده انگشت برسان سیمین قلم
برو کرده از غالیه صد رقم .
بر دم هر طاوسی صد قمر و سی قمر
بر پر هر کبککی نه رقم و ده رقم .
همیشه تا زعدد در عقود هست نشان
همیشه تا ز طمع بر طبایع است رقم .
بر چشم من آن ماه جهانسوز رقم بود
بر عشق من آن ماه روانسوز گوا بود.
این هفت نقطه یک رقمند از خط کفش
وآن نه صحیفه یک ورق از دفتر سخاش .
از خانه ٔ مار آید زنبور عسل بیرون
گر یک رقم همت بر مار کشد عدلش .
یافته در خطه ٔ صاحبدلی
سکه ٔ نامش رقم عادلی .
مهر تو نگار سروقامت
بر من رقم است تا قیامت .
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ٔ ما پیدا بود.
نام حافظ رقم نیک پذیرقت ولی
پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست .
|| نقش و علامتی که تاجر روی پارچه و لباس می نویسد برای تعیین ارزش آن .
- بیع برقم ؛ آن است که فروشنده می گوید: «این پارچه را برقم آن فروختم » و فروشنده می گوید: «قبول کردم »، اگر بی آنکه مقدار آن را بداند قبول کند معامله باطل است ولی اگر خریدار مقدار آن [قیمت ] را بداند بیع جایز است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- رقم برزدن ؛ نوشتن بهای جنس بر روی آن : بیاعان معتمد باشند که قیمت عدل بر آن نهند و رقم برزنند و به غربا فروشند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 146).
|| حساب . (ناظم الاطباء).
- اهل رقم ؛ عالم و واقف بر حساب . (ناظم الاطباء).
- علم رقم ؛ علم حساب . (ناظم الاطباء).
- || عدد. (ناظم الاطباء). شمار. عدد. هریک از اعداد نهگانه ٔ هندسی ؛ ارقام هندسی .هر یک از صورشمار چون 1 و 2 و 3 و جز آن . (یادداشت مؤلف ) :
بدخواه تو بر سکنه ٔ این تخته ٔ خاکی
صفری است که بیشی ندهد هیچ رقم را.
حاصل عمر تو بود یک رقم کام
آن رقم از دفتر شمار تو کم شد.
درجی در رقم شود مرفوع
چون دقایق رسد به شصت آخر.
الحق ازآحاد ملک خصم تو صفر است و بس
گرچه رود در حساب هیچ بود در رقم .
رجوع رَقم در این معنی شود. || پیکر. (لغات فرهنگستان ). مرتبه ای از مراتب عدد. صورت یک عدد چون 2 که یک رقم و 110 که سه رقم و 1252 که چهار رقم است . (یادداشت مؤلف ). || هر یک از اقلام و هر یک از ریزهای سیاهه و صورتی . قلم : این سیاهه پنجاه رقم است . (یادداشت مؤلف ). || نوع و جنس . (ناظم الاطباء). در تداول فارسی قسم . نوع . گونه : در آذربایجان هشتاد رقم انگور هست . چند رقم کاغذ هست . دو رقم لپه هست . (یادداشت مؤلف ). || نوشته و خط. (ناظم الاطباء). نوشته و با لفظ انداختن و کردن و دادن و زدن و نوشتن و کشیدن و راندن و شدن و خوردن و پذیرفتن و شکستن و ریختن و فشاندن و چکیدن و زدودن و کافتن مستعمل است و بدیع و خوش و مسکین و جواهر و زرین و پریشان از صفات اوست . (آنندراج ) :
بخت سوی تو نامه ای ننوشت
که رقم عبده نمی دارد.
گر نباشد یاری حبر و قلم
کی فتد بر روی کاغذها رقم .
که ملک و دولت ضحاک بیگنه آزار
نماند و تا به قیامت برو بماند رقم .
زایچه ٔ حکم و توقیع راز
نیست مگر این رقم جان نواز.
آویخته ام از طرف کعبه رقم را
یعنی که صلایی است عرب را و عجم را.
- رقم اول ؛ عرش . (ناظم الاطباء). کنایه از عرش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
ره رفته تا خط رقم اول از خطر
پی برده تا سرادق اعلی هم از علا.
- || کنایه از نور محمدی است . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ).
- رقم بطلان برگفته ای کشیدن ؛ باطل کردن آن . بی اعتبار ساختن آن . (از یادداشت مؤلف ).
- رقم پرور ؛ نویسنده و محرر. (آنندراج ). رجوع به رقم زن و ترکیب رقم طراز شود.
- رقم سنج ؛ نویسنده و محرر.(آنندراج ).
- رقم سنجی ؛ شغل و عمل رقم سنج . نویسندگی :
هنگام رقم سنجی احکام کواکب
برجیس نهد محبره در پیش دبیرم .
- رقم طراز ؛ نویسنده و محرر. (آنندراج ). رجوع به ترکیب رقم سنج و رقم کار شود.
- رقم گردیدن ؛ نوشته شدن :
توخواهی نیک وخواهی بدکن امروز ای پسر اینجا
عمل گر بد بود ور نیک بر عالم رقم گردد.
- قلم سعادت رقم ؛ کلک فرخنده و درست نویس . (ناظم الاطباء).
|| امضاء. (ناظم الاطباء) : ... بعد از تصدیق و تجویز عالیجاه قورچی باشی به رقم وزیر دیوان اعلی رسیده تنخواه بازیافت ... می شده . (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 7) تیول و مواجب همه ساله و براتی و انعام قاطبه ٔ غلامان بعد از تجویز عالیجاه مشار الیه به رقم عالیجاه وزیر دیوان اعلی رسیده تنخواه بازیافت ...می شده . (تذکرة الملوک ص 708). تیول و همه سله و مواجب براتی .... به رقم عالیجاه وزیر دیوان اعلی رسیده تنخواه بازیافت و خدمت مین باشیگری تفنگچیان و ... به رقم وزیر دیوان اعلی رسیده باشد شفقت و رقم اشرف صادر می گردد. (تذکرة الملوک ص 9). || امضاء نقاش ذیل تصویر اختصاصاً: این تصویر رقم علیرضای عباسی دارد؛ یعنی : امضاء او را بعلامت نقاش تصویر بودن دارد. || نقاشی . صورتگری . (از یادداشت مؤلف ) :
به خوبان گفت کآن صورت بیارید
که کرده ست این رقم پنهان مدارید.
|| نوشته و مکتوب امضأشده و علامت گذاشته شده . || فرمان پادشاه . (ناظم الاطباء). فرامین سلاطین را نیز گویند چه در آن نشان وزراء و مستوفیان همه می باید. (لغت محلی شوشتر). در تداول عامه ، امر. فرمان . حکم . دستخط. فرمان شاه . مثل : رقم رمق می خواهد [یعنی فرمان قوت ضرور دارد]. (یادداشت مؤلف ) :
وین رمقی کز رقمش مانده هست
از ظل خورشید سپهرآستان .
اگر رقم بالمشافهه صادر نشده باشد و ریش سفیدان هر طبقه عرض نموده باشند مادام که تعلیقه ٔ وزیراعظم نرسد رقم خدمت ملازمت داده نمی شود و اگر رقمی به رساله ٔ احدی از مقربان نوشته شود مادام که ضمن رقم به مهر وزیر اعظم نرسد به مهرمهرآثار مزین نمی گردد.(تذکرة الملوک ص 8). .... به رقم وزیر دیوان اعلی رسیده باشد شفقت و رقم اشرف صادر می گردد. (تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 9).... اگر عالیجاه وزیر اعظم ممضی دارد رقم صادر می گردد. (تذکرةالملوک ص 8). چنانچه صاحبان مناصب رقم منصب خود را بجهت مدافعه ٔ رسوم مقرره به مهرداران نمی داده اند... رسوم مستمران خود را اخذ نمی نموده اند. (تذکرةالملوک ص 26). بی رقم قوشچی باشی است . (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 486). || حکم و فرمان شاهزادگان . || وجه و مرتبه . || بیان و وصف . || طریق و روش و طرز و رسم و قاعده . (ناظم الاطباء).