رفو زدن
لغتنامه دهخدا
رفو زدن . [ رَ / رُ زَ دَ ] (مص مرکب ) رفو کردن . اصلاح و مرمت کردن دریده و رفته ٔ جامه یا پارچه را :
به چاک رفته ز دست جنون سوی دامن
به غیر سوزن مژگان که زد رفو گستاخ .
هر چند رفو زدیم شد چاک
این سینه همه به دوختن رفت .
به چاک رفته ز دست جنون سوی دامن
به غیر سوزن مژگان که زد رفو گستاخ .
هر چند رفو زدیم شد چاک
این سینه همه به دوختن رفت .