26 فرهنگ

ترجمه مقاله

رغب

لغت‌نامه دهخدا

رغب . [ رُ غ ُ ] (ع مص ) رُغب . فراخ و کلان گردیدن رودبار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || نرم و فراخ گردیدن زمین . (ناظم الاطباء). نرم شدن هر چیزی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || آزمند و حریص شدن و دارای شره گردیدن . (ناظم الاطباء). شره و آزنمودن . (منتهی الارب ). || بسیار شدن خوردن کسی . (ناظم الاطباء). فراخ شکم شدن . (دهار) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). بسیار خوردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شوم شدن کسی . (ناظم الاطباء).