رضا
لغتنامه دهخدا
رضا. [ رِ ](اِخ ) شیخ محمدرضا. از گویندگان فارسی زبان هند بود و به سال 1143 هَ . ق . درگذشت . رباعی زیر از اوست :
کار ما آخر شد و آخر ز ما کاری نشد
مشت خاک ما غبار کوچه ٔ یاری نشد
سالها خون جگر در ناف آهو شد گره
مشک شد اما چه حاصل خال رخساری نشد.
و رجوع به فرهنگ سخنوران و صبح گلشن ص 175 و مقالات الشعراء صص 521 - 523 شود.
کار ما آخر شد و آخر ز ما کاری نشد
مشت خاک ما غبار کوچه ٔ یاری نشد
سالها خون جگر در ناف آهو شد گره
مشک شد اما چه حاصل خال رخساری نشد.
و رجوع به فرهنگ سخنوران و صبح گلشن ص 175 و مقالات الشعراء صص 521 - 523 شود.