رصد بستن
لغتنامه دهخدا
رصد بستن . [ رَ ص َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تعیین کردن حرکات و احوال کواکب در رصدگاه . (از فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء). زیج بستن . (آنندراج ) :
همه تمثالهای آسمانی
رصد بسته بر آن تخت کیانی .
به چندین سال پیش از ما بدین کار
رصد بستند و کردند این نمودار.
روز میلادش رصد بندیم ما
تا نگردد فوت و نَجْهد این قضا.
وآن دگر گفتی که سحر است و طلسم
که رصد بسته ست بهر جان و جسم .
- رصد در کار بستن ، رصد بستن در کاری ؛ کار را به خوبی انجام دادن . (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). کنایه از کار عمده کردن . (آنندراج ) (از مجموعه ٔ مترادفات ص 383) :
می توانم بست در دانایی هیأت رصد
فال افسر می زند از گردش اختر سرم .
همه تمثالهای آسمانی
رصد بسته بر آن تخت کیانی .
به چندین سال پیش از ما بدین کار
رصد بستند و کردند این نمودار.
روز میلادش رصد بندیم ما
تا نگردد فوت و نَجْهد این قضا.
وآن دگر گفتی که سحر است و طلسم
که رصد بسته ست بهر جان و جسم .
- رصد در کار بستن ، رصد بستن در کاری ؛ کار را به خوبی انجام دادن . (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). کنایه از کار عمده کردن . (آنندراج ) (از مجموعه ٔ مترادفات ص 383) :
می توانم بست در دانایی هیأت رصد
فال افسر می زند از گردش اختر سرم .