رشک بردن
لغتنامه دهخدا
رشک بردن . [ رَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) حسادت کردن . حسد ورزیدن . رشک کردن . (یادداشت مؤلف ). غار. غیر. (دهر). رشک خوردن . حسد بردن . رشکین شدن . (ناظم الاطباء). اضباب . (منتهی الارب ) :
همی حسد کنم و سال و ماه رشک برم
به مرگ بومثل و مرگ شاکر جلاب .
خنک آن کسی را کز او رشک برد
کسی کاو به بخشایش اندر بمرد.
همی رشک برد از زن خویش مرد
گه حمله ٔ مردوار علی .
در بزم رشک برده از او شاخ در خزان
در بذل شرم خورده از او ابر در بهار.
سیمرغ به نامه بردن فتح
می رشک برد کبوتران را.
رشک بر دوست بر فزونتر از آنک
بر زن اختیارکرده ٔ خویش .
ما شرف داریم و غیری نعمت از درگاه شاه
رشک بردن بهر نعما برنتابد بیش ازین .
دنیی آن قدر ندارد که بر او رشک برند
یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند.
دانی کدام خاک براو رشک می برم
آن خاک نیک بخت که در رهگذار اوست .
فرشته رشک برد بر جمال مجلس من
که التفات کند چون تو مجلس آرایی .
دوش بر نعش رفیعی رشکها بردم که تو
همرهش گریانتر ازاهل عزا می آمدی .
نَأل ، نَاءَل ، نَاءَلان ، نَئیل ؛ رشک بردن و بد خواستن کسی را. (منتهی الارب ). || غبطه خوردن . (یادداشت مؤلف ).
همی حسد کنم و سال و ماه رشک برم
به مرگ بومثل و مرگ شاکر جلاب .
خنک آن کسی را کز او رشک برد
کسی کاو به بخشایش اندر بمرد.
همی رشک برد از زن خویش مرد
گه حمله ٔ مردوار علی .
در بزم رشک برده از او شاخ در خزان
در بذل شرم خورده از او ابر در بهار.
سیمرغ به نامه بردن فتح
می رشک برد کبوتران را.
رشک بر دوست بر فزونتر از آنک
بر زن اختیارکرده ٔ خویش .
ما شرف داریم و غیری نعمت از درگاه شاه
رشک بردن بهر نعما برنتابد بیش ازین .
دنیی آن قدر ندارد که بر او رشک برند
یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند.
دانی کدام خاک براو رشک می برم
آن خاک نیک بخت که در رهگذار اوست .
فرشته رشک برد بر جمال مجلس من
که التفات کند چون تو مجلس آرایی .
دوش بر نعش رفیعی رشکها بردم که تو
همرهش گریانتر ازاهل عزا می آمدی .
نَأل ، نَاءَل ، نَاءَلان ، نَئیل ؛ رشک بردن و بد خواستن کسی را. (منتهی الارب ). || غبطه خوردن . (یادداشت مؤلف ).