رشوه دادن
لغتنامه دهخدا
رشوه دادن . [ رِش ْ / رُش ْ وَ / وِ دَ ] (مص مرکب ) رشوت دادن . پاره دادن . (یادداشت مؤلف ) :
هرچه اندوختم این طایفه را رشوه دهم
بوکه در راه گروگان شدنم نگذارند.
کعبه مرا رشوه داد شقه ٔ سبزش
تاننهم مکه را ورای صفاهان .
خاقانی اگر رشوه دهد خال لبش را
ملک دو جهان خواهد و کمتر نپذیرد.
گرگ چون رشوه داده بود ز پیش
جست حق القدوم خدمت خویش .
و رجوع به رشوت دادن و رشوت و رشوه شود.
هرچه اندوختم این طایفه را رشوه دهم
بوکه در راه گروگان شدنم نگذارند.
کعبه مرا رشوه داد شقه ٔ سبزش
تاننهم مکه را ورای صفاهان .
خاقانی اگر رشوه دهد خال لبش را
ملک دو جهان خواهد و کمتر نپذیرد.
گرگ چون رشوه داده بود ز پیش
جست حق القدوم خدمت خویش .
و رجوع به رشوت دادن و رشوت و رشوه شود.