رسته شدن
لغتنامه دهخدا
رسته شدن . [ رُ ت َ / ت ِ ش ُدَ ] (مص مرکب ) رستن . روییدن . سر زدن . برآمدن . (یادداشت مؤلف ) :
زمین سربه سرکشته و خسته شد
و یا لاله و زعفران رسته شد.
وای فردا که شود رسته ز گلزار تو خار.
و رجوع به رُستَه و رُستن شود.
زمین سربه سرکشته و خسته شد
و یا لاله و زعفران رسته شد.
وای فردا که شود رسته ز گلزار تو خار.
و رجوع به رُستَه و رُستن شود.