رحیق
لغتنامه دهخدا
رحیق . [ رَ ] (ع اِ) می و خوشترین و بهترین می و می خالص بی آمیغ یا صافی و می صافی بی درد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شراب خالص و صاف . (غیاث اللغات ) (فرهنگ سروری ). شراب ویژه . (مهذب الاسماء). شراب خالص و صاف و خوشبوی . (آنندراج ). شراب نیکو یا خالص بی آمیغ یا صافی بی درد. (جهانگیری ). شراب خالص . (دهار) (ترجمان القرآن ص 51). شراب ناب خالص صافی کهنه ٔ بی غش . (یادداشت مؤلف ). می . (از اقرب الموارد) :
گویی که همه جوی گلاب است و رحیق است
جوی است به دیدار و خلیج است به کردار.
غلام آب رزانی نداری آب از آن
رفیق صاف رحیقی نیی بصف صفا.
چو تنگ شکر در عقیق آورم
ز پشته شراب رحیق آورم .
ای در کف تو کلیدهر کام
در جرعه ٔ تو رحیق هر جام .
رحیقم برقص آورد آب را
عقیقم مفرح دهد خواب را.
خاک عرب از نسیم گامش
خوشبوی تر از رحیق نامش .
پیش شان بردم بسی جام رحیق
سنگ شد آبش به پیش آن فریق .
عاشق از حق چون غذا یابد رحیق
عقل آنجا گم شود گم ای رفیق .
گوش ما گیر و در آن مجلس کشان
کز حقیقت می چشند این سرخوشان .
دو چیز است شایسته نزدیک من
رفیق جوان و رحیق کهن .
|| نام شرابی است در بهشت . (یادداشت مؤلف ) (مهذب الاسماء) : شعبان شهراً من سلاف الرحیق و السلسبیل . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 283).
کس نمی خرد رحیق و سلسبیل
روی زی غسلین نهادند و حمیم .
چه باید ترا سلسبیل و رحیق
چو خرسند گشتی به سرکه و شخار.
کنار چشمه ٔ کوثر رسد به روزه گشای
رحیق مختوم از حق بگاه شام و سحر.
ز آب شور مهلکی بیرون شدیم
بر رحیق و چشمه ٔ کوثر زدیم .
|| نوعی از خوشبوی . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
گویی که همه جوی گلاب است و رحیق است
جوی است به دیدار و خلیج است به کردار.
غلام آب رزانی نداری آب از آن
رفیق صاف رحیقی نیی بصف صفا.
چو تنگ شکر در عقیق آورم
ز پشته شراب رحیق آورم .
ای در کف تو کلیدهر کام
در جرعه ٔ تو رحیق هر جام .
رحیقم برقص آورد آب را
عقیقم مفرح دهد خواب را.
خاک عرب از نسیم گامش
خوشبوی تر از رحیق نامش .
پیش شان بردم بسی جام رحیق
سنگ شد آبش به پیش آن فریق .
عاشق از حق چون غذا یابد رحیق
عقل آنجا گم شود گم ای رفیق .
گوش ما گیر و در آن مجلس کشان
کز حقیقت می چشند این سرخوشان .
دو چیز است شایسته نزدیک من
رفیق جوان و رحیق کهن .
|| نام شرابی است در بهشت . (یادداشت مؤلف ) (مهذب الاسماء) : شعبان شهراً من سلاف الرحیق و السلسبیل . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 283).
کس نمی خرد رحیق و سلسبیل
روی زی غسلین نهادند و حمیم .
چه باید ترا سلسبیل و رحیق
چو خرسند گشتی به سرکه و شخار.
کنار چشمه ٔ کوثر رسد به روزه گشای
رحیق مختوم از حق بگاه شام و سحر.
ز آب شور مهلکی بیرون شدیم
بر رحیق و چشمه ٔ کوثر زدیم .
|| نوعی از خوشبوی . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).