راهنمای
لغتنامه دهخدا
راهنمای . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) راهنما. رهنما. رهنمای . دلال . هادی . رشید. (دهار) :
بمراد دل تو بخت بود راهنمای
بهمه کاری یزدانت نگهدار و معین .
در سپاهان شدی به طالع سعد
هم بدان طالع آمدی بیرون
دولت اندر شدنت راهنمای
بخت در آمدنت راهنمون .
و رجوع به راهنما و رهنمای در همین لغت نامه شود. || بمجاز، راهبر. رهبر. مرشد. پیشوا. قائد. راهنمون . رهنمون :
بستان ملک هر اقلیم که رایست ترا
که خداوند جهان راهنمایست ترا.
بهمه کار تویی راهنمای تن خویش
خسروی تو، دل تو راهنمای تو کند.
جز به آموختن نبودش رای
بود عقلش به علم راهنمای .
و رجوع به راهنما و رهنما و رهنمای و راهنمون و رهنمون و راهبر و رهبر در همین لغت نامه شود.
بمراد دل تو بخت بود راهنمای
بهمه کاری یزدانت نگهدار و معین .
در سپاهان شدی به طالع سعد
هم بدان طالع آمدی بیرون
دولت اندر شدنت راهنمای
بخت در آمدنت راهنمون .
و رجوع به راهنما و رهنمای در همین لغت نامه شود. || بمجاز، راهبر. رهبر. مرشد. پیشوا. قائد. راهنمون . رهنمون :
بستان ملک هر اقلیم که رایست ترا
که خداوند جهان راهنمایست ترا.
بهمه کار تویی راهنمای تن خویش
خسروی تو، دل تو راهنمای تو کند.
جز به آموختن نبودش رای
بود عقلش به علم راهنمای .
و رجوع به راهنما و رهنما و رهنمای و راهنمون و رهنمون و راهبر و رهبر در همین لغت نامه شود.