راست دیدن
لغتنامه دهخدا
راست دیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) مستقیم دیدن . بر استقامت دیدن . مقابل نادرست و کژدیدن :
توانی بر او کار بستن فریب
که نادان همه راست بیند وریب .
چشم چپ خویشتن بر آرم
تا دیده نبیندت بجز راست .
|| درست دیدن . حقیقت دیدن . بر صواب دیدن .
توانی بر او کار بستن فریب
که نادان همه راست بیند وریب .
چشم چپ خویشتن بر آرم
تا دیده نبیندت بجز راست .
|| درست دیدن . حقیقت دیدن . بر صواب دیدن .