ذریات
لغتنامه دهخدا
ذریات . [ ذُرْ ری یا ] (ع اِ) ج ِ ذریّة :
دیگر روز ابلیس بصحرا بیرون رفت و تختی از آهن بنهاد و از ذریات خود یکی را بنشاند. (قصص الانبیاء ص 132).
همچو آن ابلیس و ذریّات او
با خدا در جنگ واندر گفتگو.
دیگر روز ابلیس بصحرا بیرون رفت و تختی از آهن بنهاد و از ذریات خود یکی را بنشاند. (قصص الانبیاء ص 132).
همچو آن ابلیس و ذریّات او
با خدا در جنگ واندر گفتگو.