دیهیم جوی
لغتنامه دهخدا
دیهیم جوی . [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ دیهیم . طالب تخت و تاج و پادشاهی . (ناظم الاطباء) :
سوی رخش رخشنده بنهاد روی
دوان رخش شد نزد دیهیم جوی .
وز آنجا سوی پارس بنهاد روی
جوانبخت و بیدار و دیهیم جوی .
سوی رخش رخشنده بنهاد روی
دوان رخش شد نزد دیهیم جوی .
وز آنجا سوی پارس بنهاد روی
جوانبخت و بیدار و دیهیم جوی .