دوشیدن
لغتنامه دهخدا
دوشیدن .[ شی دَ ] (مص ) خارج کردن شیر از پستان . (ناظم الاطباء). شیر از پستان برآوردن . (از آنندراج ) (از غیاث ).فشردن دو پستان و شیر بیرون کردن : هدب . احتلاب . محالبه . حلاب . (یادداشت مؤلف ). استمراء. (دهار). حلب . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) :
نشانی مگر یابد از اردشیر
نباید که او دوشد از غرم شیر.
دشمن ز دوپستان اجل شیر بدوشد
بگذارد حنجر به دم خنجر پیکار.
چون یکی جغبوت پستان بند اوی
شیردوشی زو به روزی یک سبوی .
که چوپانانم آنجا شیردوشند
پرستارانم اینجا شیرنوشند.
چند در قهر دیگران کوشی
بهرخود شیر دیگران دوشی .
از دم پستان شیر شرزه دوشیدن حلیب
وز بن دندان مار گرزه نوشیدن شرنگ ...
فش ؛ زود دوشیدن . (تاج المصادربیهقی ). هدب . ضب . بزم ؛دوشیدن شتر. (تاج المصادربیهقی ) (دهار). عصر؛ دوشیدن شتر و جز آن . (منتهی الارب ). هجم . همر. اهتجام ؛ همه ٔ شیر پستان دوشیدن . هم ؛ شیر دوشیدن . همش ؛ نوعی از دوشیدن شیر. تشطیر؛ دوشیدن یک نیمه ٔ پستان . شطر؛ دوشیدن دوپستان . (منتهی الارب ).
- گاو نردوشیدن ؛ به کار محال دست یازیدن :
آنانکه به کار عقل در می کوشند
هیهات که جمله گاو نر می دوشند.
|| گرفتن . (ناظم الاطباء).
- دوشیدن کسی را ؛ پول و مال او را به نیرنگ و فریب یا زور گرفتن : زیارت نامه خوانهای کربلا تا تیغشان ببرد زوار را می دوشند. (یادداشت مؤلف ).
نشانی مگر یابد از اردشیر
نباید که او دوشد از غرم شیر.
دشمن ز دوپستان اجل شیر بدوشد
بگذارد حنجر به دم خنجر پیکار.
چون یکی جغبوت پستان بند اوی
شیردوشی زو به روزی یک سبوی .
که چوپانانم آنجا شیردوشند
پرستارانم اینجا شیرنوشند.
چند در قهر دیگران کوشی
بهرخود شیر دیگران دوشی .
از دم پستان شیر شرزه دوشیدن حلیب
وز بن دندان مار گرزه نوشیدن شرنگ ...
فش ؛ زود دوشیدن . (تاج المصادربیهقی ). هدب . ضب . بزم ؛دوشیدن شتر. (تاج المصادربیهقی ) (دهار). عصر؛ دوشیدن شتر و جز آن . (منتهی الارب ). هجم . همر. اهتجام ؛ همه ٔ شیر پستان دوشیدن . هم ؛ شیر دوشیدن . همش ؛ نوعی از دوشیدن شیر. تشطیر؛ دوشیدن یک نیمه ٔ پستان . شطر؛ دوشیدن دوپستان . (منتهی الارب ).
- گاو نردوشیدن ؛ به کار محال دست یازیدن :
آنانکه به کار عقل در می کوشند
هیهات که جمله گاو نر می دوشند.
|| گرفتن . (ناظم الاطباء).
- دوشیدن کسی را ؛ پول و مال او را به نیرنگ و فریب یا زور گرفتن : زیارت نامه خوانهای کربلا تا تیغشان ببرد زوار را می دوشند. (یادداشت مؤلف ).