26 فرهنگ

دوالی

لغت‌نامه دهخدا

دوالی . [ دِ ] (هندی ، اِ) به هندی یکی از اعیاد بزرگ بت پرستان بود که در آن شب بر خانه ها و پشت بامها چراغ افروزند وجشن کنند و شب را تمام با هم قمار بازند و اگر کسی از مال و اسباب عاری شود بر زن و فرزندان خود بازد واز این هم که گذشت بر اعضای خویشتن بازی کند و هر عضوی را که باخت به خنجر برد و به حریف اندازد و جای بریده را در دیگ روغنی که از آتش جوش می زند فروبرد وباز بازی کند. (لغت محلی شوشتر). جشنی است مر هندوان را که شب آن روز جشن کنند. (آنندراج ) :
از باده چراغ کرد روشن
چشم تو چو هندوی دوالی .

تأثیر (از آنندراج ).


زلفت ز نقد دلها انداخت گنج و افروخت
از عارضت چراغی چون هندوی دوالی .

وحید گیلانی .


|| مردم ورشکسته را نیز گویند و این کلمه را دیوالی هم تلفظ کنند. (لغت محلی شوشتر).