دوال کردن
لغتنامه دهخدا
دوال کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در دوال آوردن . در کمند آوردن . در حلقه ٔ کمند افکندن . کمندپیچ کردن :
بپیچید گیو سرافراز یال
کمند اندر افکند و کردش دوال .
به ران اندر آورد و کردش دوال
عقابی شده رخش با پر و بال .
|| تسمه بستن . بند بستن . اشراج : تشریج ؛ دوال کردن در گوشه ٔ جامه دان . (منتهی الارب ).
بپیچید گیو سرافراز یال
کمند اندر افکند و کردش دوال .
به ران اندر آورد و کردش دوال
عقابی شده رخش با پر و بال .
|| تسمه بستن . بند بستن . اشراج : تشریج ؛ دوال کردن در گوشه ٔ جامه دان . (منتهی الارب ).