دشخوار آمدن
لغتنامه دهخدا
دشخوار آمدن . [ دُ خوا / خا م َ دَ ] (مص مرکب ) سخت آمدن . صعب آمدن . دشوار آمدن : ملک را این سخن دشخوار آمد فرمود تا مصارعت کنند. (گلستان سعدی ).
وآنکه در نعمت و آسایش و آسانی زیست
مردنش زینهمه شک نیست که دشخوار آید.
و رجوع به دشخوار شود.
وآنکه در نعمت و آسایش و آسانی زیست
مردنش زینهمه شک نیست که دشخوار آید.
و رجوع به دشخوار شود.