دشتبان
لغتنامه دهخدا
دشتبان . [ دَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ناطور. (دستوراللغة). دشتوان . پاکار. نگاهبان دشت . پاسبان کشتزارو مزرعه . مأمور محلی ده که وظیفه ٔ او حفاظت مزارع دهقانان از ویرانی و دستبرد این و آن است و در بعضی نقاط امور آبیاری را نیز سرپرستی می کند :
چو در سبزه دید اسب را دشتبان
گشاده زبان شد دمان و دنان .
کجا پیشکار شبانان ماست
برآورده ٔ دشتبانان ماست .
چرا گوش این دشتبان کنده ای
همان اسب در کشت افکنده ای .
چو از دشتبان آن سخنها شنید
به نخجیرگه بر پی شیر دید.
سته شد ز هومان به گرز گران
زدش دشتبانی به مازندران .
چو آن دشتبانان شوریده راه
شنیدند یک یک سخنهای شاه .
نوای چکاوک به از بانگ رود
برآورده با دشتبانان سرود.
پی گور کز دشتبانان گم است
ز نامردمیهای این مردم است .
شنیده ام که فقیهی به دشتبانی گفت
که هیچ خربزه داری رسیده گفت آری .
چو در سبزه دید اسب را دشتبان
گشاده زبان شد دمان و دنان .
کجا پیشکار شبانان ماست
برآورده ٔ دشتبانان ماست .
چرا گوش این دشتبان کنده ای
همان اسب در کشت افکنده ای .
چو از دشتبان آن سخنها شنید
به نخجیرگه بر پی شیر دید.
سته شد ز هومان به گرز گران
زدش دشتبانی به مازندران .
چو آن دشتبانان شوریده راه
شنیدند یک یک سخنهای شاه .
نوای چکاوک به از بانگ رود
برآورده با دشتبانان سرود.
پی گور کز دشتبانان گم است
ز نامردمیهای این مردم است .
شنیده ام که فقیهی به دشتبانی گفت
که هیچ خربزه داری رسیده گفت آری .