دستبند زدن
لغتنامه دهخدا
دستبند زدن . [ دَ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بند و حلقه بر دست کسی نهادن . او را مقید کردن :
بند بر دست من کمند زده
من بر افلاک دستنبد زده .
|| حلقه زدن . پره زدن . دایره بستن :
گرد آن بزمه ٔ پرندزده
کبک و دراج دستبند زده .
بند بر دست من کمند زده
من بر افلاک دستنبد زده .
|| حلقه زدن . پره زدن . دایره بستن :
گرد آن بزمه ٔ پرندزده
کبک و دراج دستبند زده .