دستادست
لغتنامه دهخدا
دستادست . [ دَ دَ ] (اِ مرکب ) (مرکب از دست + الف وقایه + دست ) سودای نقدانقد؛ یعنی چیزی بگیرند و همان لحظه قیمت بدهند. (برهان ). نقد. دست به دست دادن . (آنندراج ). سودای نقد به نقد یعنی هرچه خرند همان لحظه قیمت وی را دهند. (ناظم الاطباء). مقابل پسادست یعنی نسیه . ناجزاً بناجز. یداًبید. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
ستدو داد مکن هرگز جز دستادست
که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد.
ستد و داد جز به دستادست
داوری باشد و زیان و شکست .
قرض ؛ وام دستادست . (مهذب الاسماء). || دوبازوی لشکر. || سعی و کوشش و جهد. (ناظم الاطباء).
ستدو داد مکن هرگز جز دستادست
که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد.
ستد و داد جز به دستادست
داوری باشد و زیان و شکست .
قرض ؛ وام دستادست . (مهذب الاسماء). || دوبازوی لشکر. || سعی و کوشش و جهد. (ناظم الاطباء).